loading...
موزيــــــــــــــــــــــــك ســـــــــــــــرا
Ramin Jo0oN بازدید : 73 جمعه 06 اسفند 1389 نظرات (0)

عاشق                           عاشق تر
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق

@@@@@@@   نبودش  @@@@@@@@@
امشب همه جا حرف  از آسمون و مهتابه  ،  تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو که رفتی هوای  خونه تب داره  ،  داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ،  بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و  گنجشک  کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه  خوابیده  توی  دنیای خاموشی ،   دیگه  ساعت رو
طاقچه شده کارش فراموشی  ، شده کارش فراموشی  ،  دیگه  بارون نمی
باره  اگر چه  ابر سیاه  ،  تو که نیستی  توی  این خونه ،  دیگه  آشفته
بازاریست  ،  تموم  گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ،  دیگه  از
رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم که تو می دونی،سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
از دل

ادامه مطلب.............

به نام آنکه دوست را آفريد، عشق را،
رنگ را... و به نام آنکه کلمه را آفريد.
توي اين شهر غريب، گاهي که دلم به اندازه تمام غروبها مي گيرد
وقتي بين اين همه آدم جور واجور خودمو تنها مي بينم
چشمامو فراموش ميکنم...
به قلبم مي نگرم و همه چيز را به عهده او مي گذارم
فقط اوست که از اين حقيقت پنهاه در قلبم آگاهي دارد
 
اي کاش قلبها.... در چهره بودند
اي کاش مي دانستيم دستهاي عشق چه معجزه گريست
و اي کاش مي شد زمان و سرنوشت را از سر نوشت
لحظه ها را ديوانه وار ورق مي زنم و هرکجا که قلبم نمي تپد،
صفحه اي پاره ميکنم و باز ورق ميزنم...
شايد در آخر اين کتاب به صفحه وصال برسم
آري، بي اختيار و رق مي زنم چون هراسانم...
از فاصله ها نفرت دارم و از سفر خسته
نازنين، فاصله همه چيز را مي شکند،
بيخود نيست که ابرها از دوري زمين هميشه مي گريند!
اما دريغ که گريه دستانم نيز مرا به تو نمي رساند
دريغ که نمي توانم نامت را فرياد بزنم و شيشه سکوتم را بشکنم
 
من از تراکم ابرهاي سياه مي ترسم
من از فاصله بين ابرها مي ترسم
اي بهترينم، من از فاصله مي ترسم و کسي
دلهره هاي بزرگ قلب کوچکم را نمي شناسد
و يا اشکهاي سرازيرم را در دل شب نمي بيند
جنس هر اشک خود شيشه اي از عشق است
گويند که شيشه ها عاشق نمي شوند
ولي وقتي روي شيشه بخار گرفته اي نوشتم دوستت دارم؛
گريست....
از دوريت قلبم نيز بي اختيار ميگريد...
قلبي که شيشه اي نيست، ولي در سکوت و
دوريت در در آن طرف مرزها مي شکند
چشمانم در فراغت به نقطه اي دور در سرخي غروب مي نگرند
و در انتظار برگشت خورشيد هستي بخش تا هنگام طلوع
معناي سرخي عشق و تاريکي فاصله را تجربه مي کنند
 
با اين همه، نازنينم، اين تمام واقعيت عشق نيست
از هر دل کوه، کوره راهي مي گذرد
و هر اقيانوسي به ساحلي مي رسد
و شبي نيست که طلوع سپيده ايي در پايانش نباشد
از چهار فصل دست کم يکي که بهار است
و من هنوز تو را دارم.....

 مگه مي شه آدم فقط يك بار عاشق بشه
عشق ابدي حرفه
پيش مي ياد كه آدم خيلي خاطر كسي رو بخواد
ام هميشه
وقتي آدم فكر مي كنه كه دلش سخت پيش يكي گرفتاره
يكدفعه، يه موقعي، يه جائي مي بينه كه دلش
ته دلش براي يكي ديگه هم مي لرزه
اگه با وفا باشه دلش رو خفه مي كنه
و تا آخر عمر حسرت اون دل لرزه براش مي مونه
اما اگه بي وفا باشه
مي لغزه و همه ي عمر عذاب گناه بر دلش مي مونه
هيچكس حكمتش رو نمي دونه
حالا با خود آدمه كه حسرت رو انتخاب كنه يا عذاب گناه رو
ولي يكي رو بايد انتخاب كنه
هيچ راه فراري نيست

ای ستاره ها كه بر فراز آسمان

با نگاه خود اشاره گر نشسته اید

ای ستاره ها كه از ورای ابرها

بر جهان نظاره گر نشسته اید

آری این منم كه در دل سكوت شب

نامه های عاشقانه پاره میكنم

ای ستاره ها اگر بمن مدد كنید

دامن از غمش پر از ستاره میكنم

 با دلی كه بویی از وفا نبرده است

جور بیكرانه و بهانه خوشتر است

در كنار این مصاحبان خودپسند

ناز و عشوه های زیركانه خوشتر است

ای ستاره ها چه شد كه در نگاه من

دیگر آن نشاط ونغمه و ترانه مرد ؟

ای ستاره ها چه شد كه بر لبان او

آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد ؟

جام باده سر نگون و بسترم تهی

سر نهاده ام به روی نامه های او

سر نهاده ام كه در میان این سطور

جستجو كنم نشانی از وفای او

ای ستاره ها مگر شما هم آگهید

 از دو رویی و جفای ساكنان خاك

كاینچنین به قلب آسمان نهان شدید

ای ستاره ها ستاره های خوب و پاك

من كه پشت پا زدم به هر چه كه هست و نیست

تا كه كام او ز عشق خود روا كنم

لعنت خدا بمن اگر بجز جفا

زین سپس به عاشقان با وفا كنم

ای ستاره ها كه همچو قطره های اشك سربدار

سر بدامن سیاه شب نهاده اید

ای ستاره ها كز آن جهان جاودان

روزنی بسوی این جهان گشاده اید

رفته است و مهرش از دلم نمیرود

ای ستاره ها چه شد كه او مرا نخواست ؟

ای ستاره ها ستاره ها ستاره ها

پس دیار عاشقان جاودان كجاست ؟

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 35
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 34
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 37
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 44
  • بازدید ماه : 44
  • بازدید سال : 47
  • بازدید کلی : 9,746